و اینها هنوز دغدغههای امروز اصغر نقیزاده- رکورددار حضور در فیلمهای ابراهیم حاتمیکیا، کارمند سازمان آموزشوپرروش و بازیگر ساکن در شهرک ژاندارمری- است که با نوستالژی آدمهای جنگ و جایگاه آنها زندگی میکند...
از دیروز...
«من و دوستانی چون محمدرضا هنرمند، تاجبخش فنائیان و سعید کشنفلاح اعضای گروهی بودیم که بعدها از بانیان اصلی شکلگیری حوزه هنری شناخته شدند. ما کارمان را از همانجا و با حضور در تئاترهایی که در واقع حرفهای دل خودمان بود آغاز کردیم.»؛
این حضور برمیگردد به سالهای 59 و اوایل دهه 60 ؛ حضوری که با آغاز جنگ تحمیلی رنگ و بویی دیگر به خود گرفت و اصغر را از صحنه تئاتر به صحنه جنگ کشاند...
من و ابراهیم...
او که به غیر از «مهاجر» همیشه اصغر فیلمهای حاتمیکیا بوده است میگوید: «من و ابراهیم در زمان جنگ از همان سالهای 62 – 61 با هم رفیق شدیم. در آن زمان که حالا تقریبا 15-14سال از آن میگذرد، با دوربینهای 8میلیمتری، فیلم مستند میساخت. اولین همکاری من و او برمیگردد به سال 68 که مهاجر ساخته و جنگ، تمام شده بود».
نقیزاده که تا امروز در شش فیلم از مجموع فیلمهای حاتمیکیا مثل «وصل نیکان»، «از کرخه تا راین» و «خاکستر سبز» حضور داشته است میگوید: «من رکورددار حضور در فیلمهای ابراهیم هستم چون حتی پرویز پرستویی هم هنوز به رکورد من دست پیدا نکرده است».
اما همکاری نقیزاده و حاتمیکیا تا امروز، در «آژانس شیشهای» متوقف مانده است؛ به طوری که پس از آن، او نتوانست در فیلمهای «روبان قرمز»، «ارتفاع پست» و همچنین آخری یعنی «به نام پدر» حضور داشته باشد.
او درباره این عدم همکاریها میگوید: «واقعیت این است که نمیتوانم بگویم از اینکه در فیلمهای اخیر ابراهیم نبودهام افسوس نمیخورم یا برعکس، چون به هر حال همزمان با فیلمبرداری این فیلمها من برای حضور در فیلمهای دیگری قرارداد داشتم و نمیتوانستم زیر قولم بزنم. به همین دلیل همیشه فکر میکردم لابد قسمت نبوده که من در فیلمهای اخیر او امکان حضور پیدا کنم».
به غیر از مهاجر، نقیزاده در دیگر فیلمهای حاتمیکیا با نام اصغر جلوی دوربین حضور یافته است.
او که معتقد است حاتمیکیا این نقشها را بر اساس شخصیت واقعی خود او به تصویر کشیده است، میگوید: «ابراهیم، کارش را بلد است و اصولا همکاری با او کار لذتبخشی است. او میداند که مردم نقشی را باور میکنند که از ته دل برمیآید و فاصله چندانی با واقعیت ندارد. به همین دلیل است که فکر میکنم دلیل نامگذاری اینچنین شخصیتهایی که من آنها را بازی میکردم، باورپذیریشان برای مردم بوده است؛ به نوعی که حتی همین حالا هم هر کس مرا در کوچه و خیابان میبیند فکر میکند با یکی از همان اصغرهای «آژانس شیشهای» یا «از کرخه تا راین» روبهرو شده است».
انا تق تق انت کپ کپ...
از شوخیهای جنگ میگوید و نوستالژی حضور در بین آن آدمها و آن جایگاه. حتی تلخیهای جنگ را شیرین میداند و یادآوریاش را واجب:
«ای کاش شرایطی فراهم بود تا مثل گذشته میشد فیلم جنگی ساخت. ای کاش هزینهای که صرف ساخت فیلم «دوئل» شد، برای ساخت پنج فیلم به کار برده میشد! ای کاش سینمای ما آنقدر وابسته به بازگشت سرمایه نبود که مجبور باشد اینقدر برای ساخت فیلمهایی اینچنین، محتاط عمل کند».
«واقعیت این است که اگر بخواهیم دیگر فیلم جنگی نسازیم و آن سلحشوریها را به فراموشی بسپاریم، سرنوشتی بهتر از سرنوشت فعلی مردم عراق پیدا نمیکنیم. روزی در پاسخ جوانی که با لحنی عصبانی از من پرسید: «اصلا شما چرا جنگیدید؟»، گفتم: «اگر من و امثال من آن روز صحنه جنگ را ترک کرده بودیم، امروز بابای تو عراقی بود»!
هر چند سینمای امروز به مخاطب خود وابسته است ولی نقیزاده معتقد است اگر سینما و بخش خصوصیاش توان ساخت فیلم جنگی ندارند، باید ارگانهایی چون ارتش و سپاه به کمک آن بیایند تا بهتصویرکشیدن آن دفاع ممکن شود.
«باید این موضوعات به تلویزیون راه یابد تا هم مخاطبی میلیونی پیدا کند و هم دغدغه بازگشت سرمایه نداشته باشد».
تا امروز؛ گاهی به آسمان نگاه کن...
«ما همه مثل یک نرمافزار خلق شدهایم که میتوانیم سال به سال برنامههای متفاوتتری را به اجرا درآوریم. به همین دلیل است که احساس میکنم حالا نه تنها نگاهم به جنگ پخنهتر شده، بلکه سعی میکنم پختهتر عمل کنم و دست به تصمیمگیری بزنم تا کارم را درست انجام داده باشم؛ کاری که اصغر «گاهی به آسمان نگاه کن» درست انجام نداد و سر دوراهی بهشت و دوزخ ماند.»
او که تا به امروز قهرمان سینمای دفاع مقدس به شمار رفته و کمتر توانسته خود را در نقشهایی متفاوت محک بزند، بهتازگی حضور در «سنگ، کاغذ، قیچی» به کارگردانی سعید سهیلی را به پایان برده است که آن هم از این حال و هوا چندان دور نیست.
اینگونه است که نقیزاده در سینمای این روزها بازیگر چندان پرکاری شناخته نمیشود و به قول خودش بیکاریکشیدن، سرنوشت تمام بازیگرانی است که همکاری با کارگردانان خوب را تجربه کرده باشند.